روانشناسی دین در روسیه،مدت ها هم به لحاظ سیاسی وهم زبانی،دچار انزوا بوده است.
روانشناسان دین در روسیه،وقت خود را صرف این کردند که توضیح دهند؛چرا شهروندان آنها،سر سختانه مذهبی بوده و برخی دیگر هم پیرو دیدگاه طبقاتی مارکس بودند که دین را دروغ می دانستند.
پاوولوف وجود قلمرو روحی و نیاز به بقای نفس را پس از مرگ،انکار کرد.وی بی اعتقادی خود را نه تنها امتیازی نسبت به مومنان نمی داند و از آن به عنوان نقصانی برای خود، یاد می کند و عمیقا معتقد است که احساس و تمایل دینی،دست کم برای اکثر انسانها ضروری است.
از نظر مارکس،دین اساسا محصول یک جامعه طبقاتی است و طبقه ی حاکم آن را ابداع کرده است.بنابراین دین،ریشه در مسائل اجتماعی،اقتصادی و در واقع ریشه در از خودبیگانگی انسان دارد.(زیرا در جامعه طبقاتی،انسان ها از خودبیگانه اند).
گاهی مارکس دین را،ساخته ی دست قدرتمندان در راستای چپاول محرومان،معرفی می کند و گاه آن را نوعی رفتار دفاعی می داند که محرومان برای توجیه و تحمل وضع موجود و به امید بهشت موعود، به آن روی می آورند.
از نظر وی،دین افیون ملت هاست و البته گاهی دین را محصول جهل و نادانی انسان می داند.
نتیجه آن که: این انسان است که دین را می سازد تا وضع نامطلوب موجود را توجیه کند یا در مسیر چپاول محرومان،از آن مزد بگیرد.یعنی تمام کارکردهای دین،منفی و مضر است.
مارکس هیچگونه نیاز واقعی برای بشر نسبت به دین قائل نمی شود و هرگونه انتظار صحیح را نفی می کند.
منابع:سایت حوزه و سایت ویکی پدیا.
- ۰۰/۰۲/۰۵